میخواهم به سفارش دیکتاتور عمل کنم. میخواهم حوادث سال گذشته را به واقعه عاشورا گره بزنم...
یزید به حکومت رسید. مردی که نه از حکومت سررشتهای داشت و نه از دین. میخواست هر طور که شده از خواص(!) جامعه بیعت بگیرد. به حاکمان و استانداران شهرهای مختلف سفارش میکند که اگر با تطمیع نشد، به زور شمشیر بیعت بگیرید... اما حسین سردار آزادگیست... حسین تن به ذلت نمیدهد... حسین همان کسی است که میداند زندگی با 100 تومان کم و زیاد میگذرد... حسین کسی است که فریاد هیهات سر میدهد... حسین همان کسی است که چرخ گردون دستهایش را در هیچ غل و زنجیری ندیده است... نه پول و نه خون نمیتوانند حسین را به دام ظلم بیندازد... حسین نه تن به ذلت میدهد، نه عمله ظلم میشود... حسین آزاده است... چه شد؟؟؟ یزید شهر را پر کرد که اینها خارجیاند و از دین خارج شدهاند... حسین را شورشی خواند... حسین را فتنهگر(!) نامید... یزید حسین را عامل تفرقه بین صفوف مسلمانان نامید... سر از تن حسین جدا کرد و خانوادهاش را به اسارت برد... بعد از عاشورا تمام دستگاه عریض و طویل یزید بسیج شدند و در مذمت شورش علیه خلیفه خدا سخنها بر زبان جاری کردند...
تاریخ تکرار میشود، یک بار تراژیک و بار دیگر به صورت کمدی... آقای دیکتاتور، شما کاشف الفاظی مثل خواص و فتنه نیستی... شما همان شخصیت کمیک شده یزیدی...
یکی از قشنگ ترین نوشته هات بود
پاسخحذف