در فرهنگ ما جماعت ایرانی تا دلتان بخواهد روزها و شبهاییست که دور هم مینشینیم و دیداری تازه میکنیم، حال و احوالی میکنیم، کدورتهای خانوادگی را پاک میکنیم، غم و غصهها را دور میریزیم و کلا آنچه خدا پسند باشد را میکنیم. در این شبها و روزها، مجریان تلویزیون هم چپ میروند و راست میآیند که «آییییییی... ما چه ملت خوب و با فرهنگی هستیم که به بهانههای مختلف آیینه دلمان را از زنگار کدورتها پاک میکنیم... بیایید همه با هم مهربان باشیم و همه چی عالیه، فقط جای شهدا خالیه...».
ما ایرانیهای غیور که دارای تمدنی چند هزار ساله هستیم، واقعا چقدر ملت حال بههم زنی هستیم که سر هر چیز کوچکی از دست هم دلخور میشویم و یا سال تا سال سراغی از دوست و آشنا و فک و فامیلهایمان نمیگیریم که لازم است یک شبی مثل شب یلدا وارد فرهنگ والای چند هزار سالهامان شود تا به بهانه این شب دور هم بنشینیم، همدیگر را ببینیم و ...
حالا من کار به کار امثال یلدا هم ندارم. اما واقعا مگر همه چیز به همین سادگیست که یک شب جمع شویم و خوش بگذرانیم و همه ناخوشیها را از یاد ببریم؟ نه آقا، نمیشود. من نمیتوانم فراموش کنم که رفیق شفیق سابقم به خاطر 15 هزار تومان، رفاقت چندین سالهمان را به گند کشید... نمیتوانم فراموش کنم که تا پریروز بنزین لیتری 100 تومان بوده و الان شده لیتری 400... نمیتوانم فراموش کنم که تا آخر هفته مجبورم با هزار تومان زندگی کنم... نمیتوانم فراموش کنم که چگونه 5 سال از بهترین سالهای عمرم لگدمال قدرت طلبی و جاهطلبی دیکتاتور شد و شاید این داستان غمانگیز زندگی سگی زیر سایه دیکتاتور، تا چند سال دیگر هم ادامه داشته باشد... به اینها که فکر میکنم آرزو میکنم کاش زودتر شب یلدای ایران سحر شود...
15 تومنو دیگه ببین یارو چی شده بود که این حرکتو زد!!!!!!!
پاسخحذفبنزین و که سالیان سال نمیتونیم فراموش کنیم!
داستانش مفصله رفیق...
پاسخحذف