ما یک خبطی کردیم و نوشتیم «از خوبی هم بد شدیم، هم بدبخت». ظاهرا غیر از آن هایی که خودم برایشان افشا کرده ام که «رود» کیست، عده دیگری هم از راه های دیگر موفق به کشف هویت رود شده اند و صورت به ویترین وبلاگ ما چسبانده اند و منتظرند ما یک چیزکی از زندگی خصوصیمان بنویسم تا از فردا بکوبند در چشم و چارمان. خلاصه، از آن پست مذکور دوستان ناراحت شدند و دشمنان شادمان ولی باید خدمت همه دوستان و دشمنان عرض کنم که «مطالب خصوصی منتشر شده لزوما از روی صداقت نوشته نمی شوند!!!» خدا را شکر همه چیز رو به راه است و ایام به کام. تازه بعد از این همه، یاد روزهای جوانی مان کرده ایم و از صبح تا به شب دست در دستان یکدیگر خیابان ها را گز می کنیم و به کشف کافه می پردازیم و آخرین محصولات دولتی و غیردولتی در زمینه معضلات اجتماعی را می بینیم!
همین چند روز پیش بود که کفش خریدن را بهانه کردیم و زدیم به شهر. افسوس که این شهر پر است از آنچه نباید باشد...
- خالی بندی جوان های بیکار از قمه کشی ها و دعواهای ناموسی شان برای یکدیگر.
- ترافیک وحشتناک حتی در خیابان های فرعی شهر.
- اختلال در سیستم حمل و نقل عمومی از جمله اتوبوس ها و مترو.
- رکود بازار یا به قول معروف کک پرانی در بازار...
- تورم کاذب(کفشی که 70هزار تومان در اولین مغازه قیمت کردم، 35 هزار تومان خریدم، همان رنگ، جنس، اندازه، مارک و ...) و صادق(این همان چیزی است که سال هاست قرار است تک رقمی شود! ).
- بیوه های تشنه لب و عاشقانی برای یک شب...
- ده ها کودک فال فروش، گل فروش و متکدی.
- چاقو کشی وسط خیابان...
همه این مشاهدات، حاصل 3 ساعت گشت و گذار در تهران است... حالا اینقدر دروغ بگویید تا دروغ دانتان پاره شود!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر