انگار قرار است همه چیز زندگی من برعکس باشد. همیشه هم تا بوده همین بوده. بسیاری از این روزهای وارونه و کارهای وارونه ترم، هیچ وقت از یادم نمی رود. مثلا روزی که نتایج کنکور سراسری آمد. همه فک و فامیل خوشحال بودند و من که سوژه اصلی شادیشان بودم ناراحت. هنوز که هنوز است نفهمیدم چرا آن روز اینقدر ناراحت و افسرده بودم. مگر کسی از رتبه دو رقمی هم ناراحت می شود؟!!
بگذریم. الان که 6 سال از آن روز می گذرد، همچنان زندگی ام بر عکس خیلی هاست. مثلا همین رابطه بنده و عیال. همه عیال های دنیا می نالند که مثلا آقایشان بداخلاق است، دست بزن دارد، نفقه نمی دهد و از این حرف ها. آن وقت من که نه بداخلاقم و نه حتی سالی یک بار داد می زنم، همیشه خدا باید شاهد غرغرها و بهانه ها و بداخلاقی های زنانه عیال باشم...
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم شاید از خوبی بد شده ام. اگر روزی دو تا داد الکی و حتی فیلمیک(!!!) سرش میزدم، قدر این همه محبت مرا بهتر و بیشتر می دانست... فکر می کنم این بهترین راه باشد. اصلا همه همین کار را می کنند. از صبح تا شب تنها قیافه ای که به عیال بیچاره شان نشان می دهند یک مرد اخموی برگشته از جنگ است، که آخر شب با یک لبخند آن هم از یک گوشه لب، به مراد دلشان برسند... حتی رئیس مثلا جمهور ما هم همیشه همین کار را می کند مثلا نفت ملت را به قیمت خدا تومان می فروشد به خودمان، بعد با کلی منت، وعده سر خرمن میدهد که از فلان ماه به هر ایرانی چندرقاز تومان پول خواهیم داد. مردم بیچاره هم، خوشحال از پولی که خواهند گرفت برای چندرقاز تومان برنامه ریزی می کنند...
تصمیم گرفتم از همین الان دیگر همیشه خوب نباشم... فقط باید حواسم باشد عیال فتنه ای به پا نکند...
مراقب باش پسر. آدم بعضی مواقع مغرور می شه و عیب خودش رو نمی بینه. با کله نخوری زمین
پاسخحذفنه رفیق...اینا رو واسه مردم مینویسم
پاسخحذف:D