۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

به بسیجی میگن شاهدت کو؟ دمشو نشون میده...!!!

قدیمیا هرچی گفتن راس گفتن فقط یه کم باید خوب دور و برمون رو نگاه کنیم تا مصادیقشو ببینیم. حالا میدونید بهترین مصداق این ضرب المثل که «به روباهه گفتن شاهدت کو؟ گفت دمم...» چیه؟
به بسیجی میگن شاهدت کو؟ دمشو نشون میده...!!!
بهونه نوشتن این مطلب حاصل وبگردی های شبانه منه. کاش لااقل اسم وبلاگ رو یادداشت میکردم... بسیجیه تو وبلاگش حرفای «دکتر ثبوتی» رو تحریف کرده بود، بعد هم به عنوان منبع، آدرس سایت «خبرنامه دانشجویان ایران» رو ذکر کرده بود. اگه نمیدونید این سایت چه جوریه، بد نیست یه سری بش بزنید. فقط خیلی از کوره در نرید و سعی کنید به اعصابتون مسلط باشید...
یادمه یکی از دوستان نقل میکرد که یکی از گنده لاتای بسیج دانشگاهشون میره خیمه ای که واسه عزاداری محرم درست کرده بودن رو آتیش میزنه و بلافاصله شروع می کنه به فیلم برداری کردن (این که بسیجیه خیمه رو آتیش میزنه رو چندین نفر به چشم خودشون میبینن). بعدشم اونایی که آتیشو خاموش میکنن رو متهم میکنه به آتیش زدن خیمه عزاداری. جالبیش این جا بوده که وقتی به بسیجیه میگن از کجا میدونی که فلانی آتیش زده فیلمی که خودش گرفته رو نشون میده...
خلاصه، نمیدونم این برادرای مخ لص بسیجی، نمیفهمن یا خودشونو به کوچه علی یه دست میزنن؟ راستش من دیگه باورم نمیشه که اینا همه کاراشون از روی اخلاص یا بهتر بگم، از روی حماقت باشه. بسیجیای امروز خوب میفهمن چی دارن کار میکنن. خوب میدونن تو این مملکت چه خبره. مثه روز براشون روشنه که کی بی گناه افتاده زندان و کی گناه کاره و راس راس داره ول می چرخه. بهتر از منو شما میدونن کی آدم کشه و کی داره به اسم دین به مردم زور میگه... اما به نفعشونه که دنبال رو جریان دیکتاتور پرست راه بیفتن و عربده بزنن مرگ بر این وری و مرگ بر اون وری...
یه خاطره هم براتون تعریف کنم و والسلام.
یه هم کلاسی داشتم که بدون اغراق تا آخر ترم اول مسجد دانشگاه رو هم بلد نبود. خلاصه گذشت، آقا بسیجی شد. بزن بهادر شد. قلدر شدو دیگه خیلی نمی دیدمش... فکر میکنید آخرین خبری که ازش شنیدم چی بود؟ آقا رفته خواستگاریه دختر رهبر عظما... اونم دختری که ظاهرا 5،6 سال از خودش بزرگ تره...
خدایی شما باور میکنید این برادرای بسیجی پس فردا اگه جنگ بشه برن ادای همت و باکری رو در بیارن؟؟؟


پ.ن1) حتما یه چندتا وبلاگ بسیجی رو به لیستتون اضافه کنید. ایده های خوبی بهتون میدن واسه نوشتن. تعدادشون هم کم نیست. به شدت هم باهم متحد هستن. یکیشون یه چرتی مینویسه، همشون میرن لایک میکنن...
پ.ن2) پیشنهاد میکنم شما هم خاطرات مشابه تون از برادرای مخ لص بسیجی رو بنویسید!

۱ نظر:

  1. یارو سوم دبیرتانشو با پارتی پاس کرده!
    زنگ زده بهم میگه کجا قبول شدی گفتم اره صنعتی اونجا قبول شدم/ گفتم تو it رو قبول شدی؟ گفت اره گفتم کجا؟ گفت پیامنور همینجا!
    ماشالا بچه ها میخوان یه پایگاه بسیجم بگردونن

    پاسخحذف